رهبران سر راهی!
سعید مدانلو

سوم تیر مطابق با بیست و سه و یا بیست و چهارم جون، حسین شریعتمداری در کیهان یک تهدید سوپردوپر ناب محمدی به  میرحسین موسوی روا داشت. آدم اگر به هر نحوی ″اصلاح طلب چی″ باشد وقتی متن نوشتۀ شریعتمداری را میخواند از دریدگی و سفاکی جلاد به رعشه می افتد. منتها کمونیسم کارگری واقعبینانه به قضیه نگاه میکند. ″اصلاح طلبی″ هشت سال مردم را در انتظار معجزه امامزادۀ خاتمی نگاه داشت و در انتهای زمانش قدرت را در بشقاب تمدنها به همین احمدی نژاد گنده لات جمهوری اسلامی تحویل داد که بقیه راه را او طی کند. خودشان اعتراف کرده بودند که کارشان به بن بست کشید. چهار سال فاجعه لمپنیسم عریان احمدی نژاد را در انتهای بن بستشان به مردم تحمیل کردند. حکمی را که مردم بعد از فجایع شکست اقتصادی و سیاسی حکومت رفسنجانی و سرکوبهایش با همین ″لمپنیسم ارگانیزه شده″ داده بودند، ″این حکومت بدرد نمیخورد باید برود″ بود. اینها دوازده سال گذران عمر حکومتهای نکبت و نکبتی تر را به مردم انداختند. اوضاعی که امروز وجود دارد میتوانست همان اواخر ریاست جمهوری رفسنجانی وجود داشته باشد. مردم ناچار نبودند دوازده سال رنج و صدمه را تحمل کنند تا کارشان با حکومت به اینجا بکشد. حالا چه کسی دلش برای ″مظلومیت سیاسی″ سران و منادیان ″اصلاح طلبی″ میسوزد؟ میگویند، خود کرده را تدبیر نیست.

جمهوری اسلامی سر پیچ قناس گیر افتاده و ″اتول شهپر اسلام عزیز″ نه میتواند جلو برود نه عقب. احمدی نژاد گفته بود که مملکت را برای ظهور امام زمان آماده میکند منتها کسی حرفش را باور نکرد. حتی بعضی از آدمهای واقع بین هم حرفش را باور نکردند. وقت ظهور امام زمان اتفاقاً همین روزهاست. احمدی نژاد مدام قولش را میداد. دوباره  رئیس جمهور شد تا به قولش وفا کند و کار نیمه کاره مانده را به سامان برساند. چون اگر طرف همین روزها و در دورِ سرعتی تر تحولات، ظهور نکند، دیگر ابدا ظهور نخواهد کرد.

موسوی قرار است خودش به همان سپاه لمپنیزم ارگانیزه شده برای تداوم حکومتش تکیه کند. هر که دولت، بودجه و پول نفت و لمپنیزم ارگانیزه شده را در دست دارد در ایران حکومت میکند. موسوی و کروبی اگر قرار است به عمر جمهوری اسلامی ادامه بدهند اهرم اصلی نگهدارندۀ حکومتشان بجز همین عمود خیمه اسلام نمیتواند باشد که فعلاً عمده اش با مال و منال فراوان در دست احمدی نژاد است و احمدی نژاد تخت گاز رفت تا اتول اسلام را سر پیچ گیر داد. یعنی این اتول از این پیچ ِ فتیله پیچ ِ قناس صحیح و سالم عبور میکند؟ این ″همتی″ ایست که باید ″اصلاح طلبها″  بکنند. حالا دیگر زندگی سیاسی برایشان سخت شد. با یک دست باید جمهوری اسلامی را نگهدارند و با دست دیگر با احمدی نژاد و حسین شریعتمداری بجنگند. حالا دیگر در بن بست نیستند. وسط پیچ سرنوشتند. اینها رهبران سر راهی اند. هنوز دلشان به ″ الله اکبر″ روی پشت بامها گرم است. معطل نباید بمانند مردم.

″الله و اکبر″ ابزار اصلی کار همان حسین شریعتمداریست. گنگی که حکومت را در دست دارد خودش استاد ″ الله و اکبر″ و سبز و سیاه و زردِ پشمالوست. رَکب ِ خودشان را نمیشود به خودشان زد. ضررش مستقیماً متوجه کسی میشود که از تاکتیک دشمن برای مقابله با او استفاده میکند. اینکار فقط برای مدتی به عمر این نحوست تاریخی می افزاید و بیشتر و بیشتر جان مردم را میگیرد.

به نظر میاید مردم واقعاً عشق دارند آزادی را ببینند. هرچه زودتر، هرچه سریعتر. کُند کردن حرکت و ماندن در شعارها و شعائرمذهبی یعنی آماده شدن برای چندین و چند دولت نکبتی که بیایند و بروند و ده ها اتفاق ناجور و حتی فجایع، دامن جامعه را بگیرد. کمونیسم کارگری این متد عتیقه را که به سرنوشت سیاسی جامعه تحمیل میشود مردود میشمارد و افشاء میکند. از نظر کمونیسم کارگری شکستن صندوقها و جمع کردن بساط ″انتخابات″ از ابتدای کار ″اصلاح طلبی″  یک امکان بود. این امکان با امکانات وسیع حکومتی و جریان ″اصلاح طلبی″ و حمایت قوی دولتهای غربی از مقوله ″اصلاح طلبی″  از مردم گرفته شد. همان زمان هم مردم از جمهوری اسلامی متنفر بودند. حُسن کار این بود که در آن زمان مردم دوازده سال کمتر از جمهوری اسلامی لطمه خورده بودند. حُسن دیگرش این بود که به جمهوری اسلامی دوازده سال وقت داده نشده بود که ″لمپنیزم ارگانیزه شده″ اش را سر حوصله و با پول فراوان به آخرین تجهیزات ویژۀ سرکوبهای داخلی مجهز کند. زمان حکومت خاتمی، شما از هر آدم شریف امید بسته به ″اصلاح طلبی″ راجع به حکومت سئوال میکردید، پاسخ این بود، این حکومت که به درد نمیخورد باید برود منتها ″میگن″ این خاتمی میخواد یک کاری بکنه.

مردم هرچه سریعتر باید حرف آخرشان را با جمهوری اسلامی بزنند. حالا قرار است شاهد تکه پاره شدنهای حسین و اهل بیت به دست حرملۀ و ازرق شامی باشیم؟ چه تعداد دیگری از مردم باید این وسط کشته شوند که بنام ″شیهد حسین ِ نیمه اصلاح طلب- نیمه اصولگرا″ دفنشان کنند؟ قرار است میرحسین موسوی رئیس جمهور شود که آنجا بگوییم ″زندانی سیاسی آزاد باید گردد″؟ قرار است فردا که موسوی رئیس جمهور شد بگوییم، کسی مجبور نیست حجاب سرش کند؟ موسوی میتواند این چیزها را قبول کند؟ پس جمهوری اسلامی چه میشود؟ قرار است وقتی که موسوی ″ ایشاالله″ آمد، حقایق قتل عام شصت و هفت برملا شود؟ موسوی و کروبی میتوانند تا اینجاها بیایند؟ قرار است اگر موسوی رئیس جمهور شود همینهایی که الان اینهمه پیر و جوان کشتند، دستگیر و محاکمه شوند؟ از او ساخته است؟  چرا مردم باید مجبور باشند یک چندسال دیگرهم گند حکومت این مرثیه خوانان ابدی را بکشند؟

فکر و غصه موسوی و کروبی و کل الاجمین جماعت ″اصلاح طلب″ از این بابت بسیار بسیار بزرگتر از فکر و خیال جنگ با دارو دستۀ احمدی نژاد است. آنها بیش از هرچیزی به فکر عزاداری و دعا و استغاثه به درگاه الهی هستند. التماس میکنند که مردم شیشه عمر جمهوری اسلامی را نشکنند. رئیس سابقه دار ″اصلاح طلبها″ نگران است که مردم حتماً در حین اعتراضاتشان ″قانون اساسی″ جمهوری اسلامی را رعایت کنند. مگر همین سند بی حقوقی مردم، همین یاسای خونریز اسلامی نبود که کار را بالاخره به رو دررویی مستقیم شان با قوای سرکوب جمهوری اسلامی کشاند؟

شگرد اسلامی عزاداری و گریه و لابه و مظلومیت وقتی که دستت از قدرت کوتاهست، از زمان همان دوازده امام شیوه و سیاست کارشان است. به نظر، مردم نخواهند با این شیوه عقب افتاده و منسوخ شده قرون وسطایی  به آزادی دست پیدا کند. اینطوری آدم سرنوشتش مثل علی و حسن و حسین و زین العابدین بیمار و امام رضای غریب و امت شان میشود که تا دنیا دنیاست قراراست یک عده مردم ″ مظلوم و ناکام″ به یاد ″مظلومیت و ناکامی″ آنها سینه بزنند و زاری کنند. آن یکی مخملباف که اعلام شام غریبان برای مردم کرده. حالا فردا فیلمش را هم میسازد!

کمونیسم کارگری اجازه نمیدهد که آنها دوباره و چند باره رنگ اسلام و عزاداری و شام غریبان به آزادیخواهی مردم بزنند. تا کجا باید به اشان اجازه داد سر جنبشهای اجتماعی در آن مملکت را توی سوراخ مذهب و دین کنند؟ چه دست آورد مفیدی خواهد داشت؟ چه دست آورد مفیدی تا کنون داشت؟ شایسته ترین کاری که این روزها میتوان کرد اتفاقاً بزرگداشت جانباختگان است. منتها چرا با شیوه های رایج جمهوری اسلامی؟ همین حسین شریعتمداری با همین تهدیدنامه شدیداللحنش به میرحسین موسوی ببینید به وقتش در مظلومیت بازی اسلامی دل سنگ را کباب میکند! 

اسلام زدایی سیاسی یکی از الزامات حیاتی جنبشی است که سر به زمین زدن جمهوری اسلامی دارد. ضرورت طرد شعائر اسلامی و شگردهای مذهبی برای جنبشی که بی تعارف با ماشین آدمکشی جمهوری اسلامی  درگیر شده است از نان شب هم واجبتر است.

شریعتمداری از ضعف رقیبانش به درستی خبر دارد که اینطوری روی سرشان نعره میکشد. میداند مشکل اصلیشان چیست. میداند نیاز رقیبش برای حکومت کردن به همین قوای سرکوب بی تعارف تا چه اندازه حیاتیست. مگر رفسنجانی برای خواباندن شورشهای زمان حکومت خودش از چه استفاده کرد؟

یک احتمال قوی این است که گنگ احمدی نژاد و شرکاء که ″مقام معظم″ را هم ترک خودشان سوارکرده اند، قبل از بروز شکافهای غیر قابل ترمیم در ارکان لشکر لمپنیسم اسلامی از سپاه پاسداران گرفته تا انتظامات و بسیج و حتی لباس شخصی، جهنم را زیادی برای ″اصلاح طلب″ها داغ کنند. جمهوری اسلامی در این حالتِ قناس سر پیچ ماندنش، ارکانش را بشدت متزلزل و شکننده میکند. باید اتول ِ ″اسلام عزیز″ را هرچه زودتر از پیچ عبور بدهد در حالی که دره عمیقی بغل دستش دهان باز کرده است. ساختن ارگانها و شوراها و کمیته های فراخوان دهنده و جدا از هرگونه اصلاح طلبی ِ تا لب چشمه ببر تشنه برگردان ِ این حضرات، امری کاملاً ممکن و در دسترس است. هیچ قدرتی بالاتر از قدرت مردمی نیست که در یک مملکت هفتاد میلیونی بپا خواسته اند. این قدرت را نباید بیشتر از این به ″اصلاح طلب″ های اسلامی قرض داد. لایقش نیستند.

بیست و چهارم جون ۲۰۰۹